
طلاق خاکستری، نوعی طلاق در افراد میانسال یا کهنسال است که در سالهای اخیر متداول شده است. این پدیده به طور فزایندهای در ایالات متحده رایجشده، بهطوریکه بین سالهای 1990 تا 2010 بیش از دو برابر افزایش یافته است.
تحقیقات نشان میدهد، 36 درصد از طلاقها شامل افرادی است که بالای 50 سال سن دارند و دوسوم آنها حداقل یک بار طلاق را تجربه کردهاند. کسانی که طلاقهای چندباره داشتهاند و بقایای رابطه قبلی خود را وارد رابطه بعدی میکنند. این افزایش به دلیل تغییرات اجتماعی مختلف از جمله عادیسازی طلاق و افزایش استقلال اقتصادی بهویژه برای زنانی که صاحب مشاغل حرفهای هستند، روی داده است.
طلاق در این سنین چالشهای منحصربهفردی به همراه دارد، که شامل تقسیم داراییهای بلندمدت و فشار عاطفی ناشی از بازسازی زندگی در دوران سالمندی است. از دهه 1970 بهویژه با قوانین جدید طلاق که نیازمند اثبات خطاکاربودن همسر نیست، روند این نوع طلاق آسانتر شده است.
استقلال اقتصادی زنان که اکنون مشاغل با درآمد بالاتری دارند نیز به بسیاری از آنها امکان داد تا از ازدواجهای ناخوش خارج شوند. با این حال، از نظر مالی، زنان مسنتر پس از طلاق بیشتر متحمل ضرر میشوند و درآمدشان 45 درصد کاهش مییابد. این در حالیست که درآمد مردان 21 درصد کاهش مییابد. مردان اغلب پس از طلاق خاکستری با انزوای اجتماعی مواجه میشوند، زیرا ممکن است برای برنامهریزی اجتماعی به همسران خود وابسته بوده باشند. این انزوا میتواند آنها را به جستجوی گروههای حمایتی یا ازدواج مجدد سوق دهد، در حالی که زنان اغلب بر استقلال تازهیافته خود تمرکز میکنند.
با اینکه طلاق خاکستری چالشهای متعددی از جمله فشار مالی و آسیبهای عاطفی-روانی به دنبال دارد، برخی آن را رهاییبخش میدانند و بر این باورند بیشتر کسانیکه در این سنین طلاقگرفتهاند، از آزادی و فرصتهایی که با شروع دوباره زندگی در دوران سالمندی به دست میآورند، استقبال میکنند.
بهگفته جامعهشناسان، درخواست طلاق در افراد مُسن، برخلاف جوانترها معمولا از سوی مردان رخ میدهد و مردسالاری خودش را نشان میدهد، چرا که مردان بعد از دوران کار و آغاز بازنشستگی که خانهنشین میشوند نمیتوانند خود را با شرایط جدید وفق دهند و هر موضوعی میتواند باعث ناراحتیشان شود و در برخی موارد تحمل شرایط جدید را ندارند و همین موضوع باعث بروز مشکلاتی در زندگی آنها خواهد شد. در واقع آمار طلاقهای ثبتشده با طول مدت ازدواج بالای ۲۹ سال بیانگر طلاق افراد میانسال یا سالمندی است که تا پیش از این سنین، ناکارآمدی زندگی مشترک را تجربهکرده اما به دلایل مختلف از حل مشکلات خود سر باز زده، سعی در نادیدهگرفتن یا انکار مشکلات داشته و یا خود را با مسائلی دیگر از جمله تربیت و بزرگکردن فرزندان مشغول کردهاند تا این واقعیت را نادیده بگیرند. از جمله دلایل این طلاقها پس از قریب ۳۰ سال زندگی مشترک را بحران میانسالی، آشیانه خالی، تحمل اختلافات به قیمت بزرگکردن فرزندان، امید به تغییر و بهبود این اختلافات با گذشت زمان و یا نبود شرایط لازم برای جدایی در ایام جوانی و امید به کمک مالی و اقتصادی فرزندان برای فراهمکردن امکانات زندگی مستقل پس از بزرگشدن آنها عنوان کرد.